کارگردان: علی عطشانی
نویسنده: جابر قاسمعلی
بازیگران: مهدی هاشمی، اکبرعبدی، نیکی کریمی، بهناز جعفری، آتیلا پسیانی، علی دهکردی
منتقد: محمدعلی الفتپور
زنگهای مداوم موبایل قربانعلی کیسومی دیگر کلافهاش کرده. به قول یکی از کسانی که به موبایل رئیسجمهور زنگ زده، این شماره موبایلی است که در اینترنت پیدا کرده، ولی پرواضح است که شخصیت اول داستان سر کار گذاشته شده. آقای کیسومی اهل رشت است و چند صباحی است با وانت در حال جابهجا کردن لوازم خانگی یک فروشگاه در تهران است. شخصیت ساده و بیآلایش کیسومی به همراه بازی مهدی هاشمی از شخصیت اول داستان یک کاراکتر دلپذیر ساخته است. آدمهای مختلفی با انگیزههای متفاوتی به او زنگ میزنند و همه درصدد بیان درخواستهای ریز و درشت یا ملاقات با رئیسجمهور هستند. قربانعلی تصمیم میگیرد موبایلش را بفروشد یا واگذار کند، ولی اپراتور قبول نمیکند که خط دست دومش را بخرد. نشانی کسی هم که موبایل را به قربانعلی فروخته اشتباهی است. یک نفر پیدا میشود و قصد میکند خطش را بخرد، ولی وقتی قربانعلی میفهمد او با خرید این خط آن هم به چند برابر قیمت قصد اخاذی از مردم را دارد پشیمان میشود. یکی از تماس گیرندهها خیلی مُصرانه از رئیسجمهور میخواهد که به مشکلش رسیدگی کند. قربانعلی سادهدل هم به فکر این میافتد تا از نزدیک با مشکل این زن آشنا شود؛ زنی تنها با یک بچۀ عقب افتاده و دختر دیگری که بیدلیل توسط نیروی انتظامی دستگیر شده. البته این چیزی است که مادر دختر میگوید. سوگلِ در بند از بیماری قلبی هم رنج میبرد. قربانعلی با دیدن این وضعیت خیلی تلاش میکند که هم دختر را از زندان خلاص کند و هم پول عمل قلبش را جور کند.
با التماس و خواهش از دادگاه مهلت میگیرد، ولی به هر کسی رجوع میکند تا پول عمل دختر را به او قرض بدهد، دست خالی برمیگردد. سرمایهداری، گدا میپنداردش و با دادن پول اندکی به او تحقیرش میکند، یکی دیگر میخواهد در دام نزول گرفتارش کند، مؤسسات قرضالحسنه هم هزار پیچ و خم دارند که برای یک روستایی شهرنشین عبور از این همه مانع کار بسیار سختی است. شرایط سوگل هم هر روز بدتر و بدتر میشود تا اینکه قربانعلی به این نتیجه میرسد که هیچ امدادرسانیای در این مملکت وجود ندارد و از سر ناچاری و انساندوستی، ماشینش را میفروشد. همسرش وقتی متوجه فروش ماشین میشود به قهر، از خانه میرود و رعنا دخترش با شوکی که بر او وارد میشود دچار مشکل قلبیای میشود که در او سابقه داشته. حالا مشکلات فراوانی یقۀ قربانعلی را رها نمیکند. رابطه همسرش با او سرد شده، دخترش مریض است، ماشینش را از دست داده، بیکار است و هیچ جایی هم وجود ندارد که به مشکلات مردم رسیدگی کند در نهایت هم دچار بیماری روانی میشود.
داستان دوست دارد به مضامین اخلاقی که بعضاً در اجتماع شهری فراموش شده بپردازد، ولی دچار اغراقگویی و شاید که نه، حتماً در مواردی دچار واگویی یک تراژدی سیاسی میشود.
فیلمنامه بیخود و بیجهت به سمت مسائل سیاسی پیش میرود و با تکهپراکنیهایی که بعضاً اصلاً دغدغههای مردمی نیست ولی در سراسر فیلم وجود دارد، از حرف جدیتری که شاید قصد زدنش را دارد فاصله میگیرد.
البته نباید فراموش کرد که زمان فیلم، زمان ریاست جمهوری احمدینژاد است و کارگردان کار را راحت کرده و اجازۀ تعمیم شخصیت رئیسجمهور را به دیگر رؤسای جمهور یا هر کس دیگری نمیدهد و یک نطق تلویزیونی رئیسجمهور را نشان میدهد که در حال سخنرانی درباره محرومین و مستضعفین است.
فیلم قصد دارد چنین القا کند که همۀ مشکلات فعلی ایران امروز ناشی از وجود این رئیسجمهور است و شاید بهتر بتوان گفت که به نوعی داستان با پُز روشنفکری قلابی قصد دارد با فرار به جلو در زمینه مطالبه اقتصادی کارهای تاکنون انجام شده توسط دولت را در این زمینه تخطئه کند. علیرغم اینکه اگر در زمینه توجه به مطالبات اقتصادی الآن حرف جدی برای گفتن وجود دارد کاری است که در دورۀ احمدینژاد اتفاق افتاده.
مطالبه مردم برای حضور رئیسجمهور در مناطق محروم به طرزی جلوه میکند که انگار تاکنون هیچ مسئولی از این دولت پا به مناطق نگذاشته. آیا مطرح کردن این موضوع به چنین نحوی ظلم به رئیسجمهور نیست؟ جدای از بیان این مطالب آنچه نقص فیلمنامه تلقی میشود عدم توجه به مطالبههای فرهنگی و اجتماعی است، که اصلاً به صورت جدی از هیچ تماس گیرندهای مطرح نمیشود. تنها مطالبه فرهنگی در خیل تمام این تماسها، تماس یک بازیگر سینما با درخواستهای شخصی است که به راحتی در مقابل دادن رشوه برای گرفتن وقت از رئیسجمهور تسلیم میشود. نکته جالب ماجرا جایی است که اخاذی برای دادن وقت ملاقات از رئیسجمهور یک حرکت عادی تلقی میگردد. مطالبه فرهنگی در شرایطی از ساختار کلی فیلم حذف شده که در این حوزه مردم بسیار میتوانند از آقای رئیسجمهور طلبکار باشند.
مسائل سیاسی چاشنی شده به روایت داستان فیلم- که بعضاً اغراقآمیز است- چیزی جز جذابیت گیشهای برای فیلم به ارمغان نیاورده و فیلمنامه را از درجۀ عقلانیت و انصاف خارج کرده. از آن جمله میتوان به دستگیری سیاسی سوگل، اشاره به غنیسازی ۲۰درصد علیرغم شعارهای صلحطلبی رئیسجمهور و برخورد بد و دور از احترام با مراجعین به دادگاه توسط رئیس دادگاه اشاره کرد. البته در سکانسهای پایانی نیز سری به گشت ارشاد (نقل و نبات این روزهای محافل روشنفکری در سینما) زده میشود و شخصیت اصلی داستان در مقابل نیروی انتظامی قرار میگیرد که قطعاً اعتراض قربانعلی به نیروی انتظامی در خلال دستگیری زنان خیابانی بسیار بیجهت و برای خالی نبودن عریضه (به قول قربانعلی) است. شاید هم دیواری کوتاهتر از گشت ارشاد، پیدا کردنش برای کارگردان سخت است.
شخصیت و کاراکتر مدیر دولتی متدین با تسبیح و محاسن و با رفتار مذهبی، که اهل رانت و رشوه و احتمالاً اختلاس است و به راحتی دروغ میگوید و ادب و احترام خاصی به خانمها دارد در فیلم بسیار بیخودیتر از سکانس گشت ارشاد خود مینمایاند و حتما جزء ژستهای روشنفکری نویسنده به شمار میرود که در نهایت هم همۀ کاسهها سر او شکسته میشود، چون معلوم میشود قربانعلی یک بار هم به خاطر دیدن ظلمهایی که به مردم در این ادارات میشود از جایی که مشغول کار بوده خود را باز خرید کرده، تا امثال چنین آدمهایی را نبیند.
منبع: سینما انقلاب
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}